ترنمِ سلام

باشد تا قلم، ترنمی از خون سرخ شهیدان داشته باشد...

ترنمِ سلام

باشد تا قلم، ترنمی از خون سرخ شهیدان داشته باشد...

ترنمِ سلام

دوستم ازم پرسید یعنی ما لیاقت داریم جز ۳۱۳ نفر یار حضرت مهدی باشیم؟
خندیدم و با شرمندگی گفتم
بیا بشینیم گریه کنیم رفیق ...
ما جز ۲۰ ملیون زائر کربلا هم نیستیم...

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۱۱ آبان ۹۵، ۱۵:۳۶ - قاسمی
    سلام.

۹ مطلب با موضوع «مقالات» ثبت شده است

تهاجم فرهنگی علیه ملت ما ، مشخصا از دوران رضاخان شروع شده است. البته قبل از او مقدمات تهاجم فراهم شده بود. قبل از آن کارهای فراوانی کرده بودند و روشنفکران وابسته را در داخل کشور ما کاشته بودند. تهاجم فرهنگی به ارزش های پویای ملت ها ، به خصوص در 200 سال اخیر همواره  در راس برنامه ها قرار داشته است. 
شاید بتوان ادعا کرد که  سرمایه گذاری قدرت  های بزرگ  بخصوص آمریکا در زمینه فرهنگ  و ابزار و برنامه های فرهنگی بسیار بیشتر از سرمایه گذاری نظامی آنان بوده است. 

  • دلتنگ کربلا

اربعین است...

هنگامه کمال خون ، باروری عشق و ایثار و هنگامه میثاق است و کدامین دست محبت خیز است تا دستی را که 40 روز پیش در عاشورا ، از گودال  به امید فشردن دستی همراه  برآمد ، بفشارد؟ 

کدامین سر ، سودای این سر بریده را دارد و کدامین همت ، ذوالجناح بی سوار را زین خواهد کرد و در کربلایی که امروز به وسعت جهان دامن گسترده است ، حسین را یاوری و همراهی خواهد کرد؟

از آن عاشورای سال 61 هجری تا کنون، شیعه ، این وارث بلافصل کربلا، این عاشق همیشگی حسین (ع) دمی از تکاپو نیاسوده است.

اوست که آخرین فریاد حسین (ع) را لبیک گفته و رنج  و شکنجه و تبعید و زندان و شهادت دیده و با این همه ، نستوه و استوار ، پرشکوه و جاری در طوفان حوادث و مصائب پایمردی کرده است. 

شیعه با سلاح اشک ، این بهترین و زیباترین سلاح مظلومیت،  دشمنان خویش را رسوا ساخته است. اشک صادقانه ترین و صامت ترین و در عین حال گویاترین زبان درون انسان است. اشک ترجمان اندوه عقب افتادن چهارده قرنه ی ما از قافله حسین (ع) است و چه چیز جانسوز تر از آن که حسین بخواندمان ، یار بطلبد و خیامش غارت گردد و ما نباشیم تا یاری اش کنیم؟

ولی اکنون در اربعین 1375 سال بعد لز اولین اربعین حسین، خیل عشاق، با پای جان طی طریق میکنند و مجنون وار در ره رسیدن به لیلای عالم ، بی هراس از سرزنش خار مغیلان ، دل را در طبق اخلاص نهاده و راه به سوی بیت الحرام عشق می پیمایند. 

تا با زبان دل و با الفبای اشک، پرده از این راز عاشقی برندازند که <<عشق است و همین لذت اظهار و دگر هیچ>>

و با صدایی برآمده از عمق اعتقادات و آمیخته با پاک ترین احساسات فریاد برآورند که دیگر حسین (ع) تنها نیست و میلیون ها عاشق فدایی دارد که موعد همه آنها اربعین است.

اربعین گلستان ثمردهی اشک های عاشوراست.

به راستی مقام اربعین با انبوهی از اندوه ها کمتر از عاشورا نیست  و قلم های ما را هرگز یارای آن نیست که آنگونه که باید به سوگ بنشیند. این قلم ها که هیچ سطری از تشنگی مردان خورشید را نچشیده و منظومه بلند آوارگی را همراهی نکرده و از خارستان های ناتمام و گستاخ عبور نکرده اند چگونه خواهند توانست به منزلت اربعین راه یابند؟ 

هر اربعین که می آید، واژه ها تنها می توانند سینه زنان کنار گریه های جابر بنشینند. 

هر اربعین که بباید، قلم ها با خزن آلودترین لحظه هایشان هر چقدر هم که بکوشند ، " یا حسین" های جانسوز جابر را و آن حجم فراق را درک کنند ، نمی توانند ، چه رسد به خون گریه های زینب (س) و امان از دل زینب...

قلم ها  تنها می توانند حوالی نام و یاد اربعین،  چند قطره اشک "واویلا" بریزند و دلتنگ نوشتن از تنهایی خود باشند.

جابر دل سوخته،  سرسلسله زوار اربعین است که پس از مصافحه با پیامبر خدا (ص)، همان دست ها را به تبرک به زیارت تریت حسین بن علی (ع) آورد و این خیل زائران اربعین همگی به تاسی از او پیاده به کربلا میروند.

"اربعین هم خود یک فروردین دیگر است.اولین شکوفه های عاشورایی در اربعین شکفته شد. اولین جوشش های چشمه جوشان محبت حسینی که شط همیشه جاری زیارت را در طول این قرن ها به راه انداخته است، در اربعین پدید آمد.  مغناطیس پر جاذبه حسینی،  اولین دل ها را در اربعین به خود جذب کرد"(1)

به راستی که اربعین فروردین دیگری است اشک را...سوز را و آه را. اربعین، حسینیان را بهاری است در طبیعت جان و این بهار نیز چون سایر بهاران دیگر زیباست. ..به همان زیبایی عاشورا که زینب (س) در اوج مصیبت فرمود: "ما رایت الا جمیلا"

آری...اربعین منظومه دلدادگی است...


پانوشت:

1-مقام معظم رهبری 89/11/5

بی شک کتاب  بزرگترین دستاورد فرهنگی بشر است و به اندازه ای قدر و منزلت یافته است که خداوند، معجزه جاویدان خود، قرآن کریم را در قالب کتاب نازل فرموده است. کتاب و کتابخوانی یکی از مهمترین مولفه های فرهنگی جامعه محسوب می شود و سرانه کتابخوانی بالا در کنار چاپ و انتشار کتاب با شمارگان بالا ، یکی از شاخصه های جوامع فرهنگی پیشرو و پیشرفته است.

تاکیدات مکرر دین مبین اسلام نسبت به علم آموزی و کتابخوانی آن هم در فضای فکری وقت که اعراب در دوران جاهلیت به سر می بردند بیانگر اهتمام  و اهمیت این امر است. به گونه ای که با همت و عزم الهی پیامبر اعظم(ص) و ائمه معصومین و تلاش های مسلمین تمدن اسلامی عظیمی برپا گردید که طلایه دار علم و فرهنگ و تمدن در جهان بود.

اما ورود استعمار به سرزمین های اسلامی و با توطئه آنان، مردم سرگرم مسائل مادی و دنیوی و درگیر تمایلات شهوانی شدند و آن تمدن عظیم رو به انحطاط گذاشت .

جامعه امروز ما به شدت نیازمند فراگیر شدن مجدد فرهنگ کتابخوانی است. ناخدای با خدای کشتی انقلاب، مقام معظم رهبری(مد ظله العالی) همواره بر این امر مهم تاکید داشته اند و با رصد دقیق مشکلات و کاستی ها، راهبردها را نیز تعیین می نمایند. ایشان می فرمایند:

 "با تلخی‌ باید اعتراف‌ کنیم‌ که‌ رواج‌ کتاب‌ و روحیه‌ی‌ کتابخوانی‌ در میان‌ ملت‌ عزیز ما که‌ خود یکی‌ از مشعل داران‌ فرهنگ‌ و کتاب‌ و معرفت‌ در طول‌ تاریخ‌ پس‌ از ظهور اسلام‌ بوده‌ است‌، بسی‌ کمتر از آن چیزی‌ است‌ که‌ از چنین‌ ملتی‌ انتظار می‌رود".ایشان  کتابخوانی را  در دنیای امروز، نه تنها یک وظیفه ملی که یک واجب دینی می دانند و جوانان و نوجوانان باید بیشتر از همه احساس وظیفه کنند.

یه یهانه سالروز وفات مدافع راستین امیرالمومنین

اصلاً آدم بدبین و ناامیدی نیستم، و نمی خواهم باشم ولی مدتی است موضوعی خواب از چشمان من ربوده است.مدت زمانی است که جراید و روزنامه ها، بلافصل خبر از ترجمه دیوان اشعار حافظ و یا سایر شعرای بلاد پارس به زبان های دیگر، برای مردمان آنور آب میدهند  و خوشحال و مسرور بر طبل گسترش تعاملات فرهنگی میکوبند.

می بینید! مشاهده می کنید که با چه وقاحتی،مسرورانه عمق فاجعه را بیان می کنند!

چی، چرا وقاحت، چرا فاجعه؟ اتفاقاً خبر خوبی است! مثل اینکه متوجه نشدید! این بدترین خبر ممکن است که یک روزنامه می تواند به خوانندگان خود بدهد. هنوز هم منظورم را نفهمیدید؟ ای بابا! باشد خودم توضیح می دهم.

اولش که همسایه عزیز!! آن وری (منظورمان عربستانی هاست) ابن سینا را صاحب شدند. گفتیم: همسایه عزیز آخر برای چه، به چه مدرکی؟ جواب دادند برای اینکه صدایش می کردند ابو علی پس حتماً عرب است و ما هم که در بین عرب ها از همه عرب تر هستیم پس مال ماست.

چیزی نگذشته بود که همسایه عزیز یک کم آن ورتری (منظورمان قطر ی هاست) دست گذاشت روی بیرونی. گفتیم: آخر بند انگشتی! تو دیگر چه می گویی؟ از همان پایین داد زد: هذا ابوریحان، پس هو عرب

 خواستیم چیزی بگوییم که خبر آوردند: ازبک ها مدعی دانیال نبی شده اند برگشتیم طرف ازبک ها و بادی به گلو انداختیم و گفتیم: یعنی چه؟شما دیگر سر و کله تان از کجا پیدا شد؟

اما طفلکی ها  یک قیافه مظلوم به خودشان گرفتند  و یک صدای بغض آلود گفتند: پس ما چی؟ فقط بلدید دل عرب ها را به دست آورید پس این هم مال ما

داشتیم به حرف های این همسایه عزیز فکر می کردیم که دیدیم یکی به لهجه شیرین فارسی صدایمان می زند. برگشتیم دیدیم بله، دوستان عزیز تاجیک هستند. کتابی در دستشان هست. به کتاب و به خودشان اشاره می کنند یعنی صاحب این کتاب مال ماست. دقت کردیم دیدیم دیوان رودکی است. گفتیم: این یکی را دیگر کوتاه نمی آییم.

 اخم کردند و گفتند: ناراحت همی شویم.

گفتیم: آخر به چه دلیل؟ گفتند: مگر نشنیدی وی همی گوید: بوی جوی مولیان اید همی گفتیم: خب؟ گفتند: خب این جوی که او گوید در شهر ماست.

اما غم انگیزتر از همه داستان مولوی است. افغان ها میگویند چون یک زمانی بچه محل ما بوده پس مال ماست. ترک ها میگویند قبرش اینجاست پس مولوی اهل ترکیه است. جالب اینجاست که هندی ها هم  مدعی اند این وسط.

از آن طرف آذربایجانی ها هم نظامی گنجوی را هم وطن خویش میدانند.

خلاصه اکنون با ترجمه اشعار حافظ به سایر زبان ها ، هیچ بعید نیست که آنان نیز از لطافت اشعار این شاعر شیرازی به وجد آیند و به او تابعیت بدهند. رفاقت گوته با حافظ هم که حسابی بهانه دستشان داده است! القصه از همین حالا  باید حافظ را هم جزء خیل فرار مغزها به حساب آورد.

وقتی به دور و برمان نگاه می کنیم می بینیم دیگر کسی برایمان نمانده جز یک سلمان فارسی. بماند که از بدشانسی ما مزار سلمان فارسی هم در مدائن عراق است. فعلا که عراقی ها سرشان به غوغای داعش گرم است اما شاید روزی به فکر بزرگداشت سلمان بیفتند.

اما پس از این مقدمه طنزگونه ووجدای از این بحثها، سلمان فارسی بزرگترین و تابنده ترین سند هویت ایرانی-اسلامی مردمان سرزمین ماست.

 اما کسی را یارای آن نیست که سلمان را در محدوده گستره های جغرافیایی و موضوعات ملی و قومی بگنجاند که سلمان فراتر از آن است که در زمین بگنجد. سلمان را باید در گستره هفت آسمان تعریف کرد، همانگونه که رسول رب العالمین(ص) او را منّا اهل البیت توصیف میکند و سلمان محمدی صدایش میزند.

ما نیز که قوم سلمانیم با تأسی از بزرگ قوم، قدم در راه ولایت نهاده ایم و برآنیم تا همچون او ، درست پا جای پای اهل بیت گذاریم و سلمان وار در ره مسلمانی، مراتب ایمان را پله پله طی کنیم تا به سرمنزل مقصود رسیم، ان شاء الله

به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی و قطع دست استکبار جهانی و منافع آنها در ایران، توطئه‌ها و فتنه‌های شیاطین علیه ایران اسلامی آغاز و  روز به روز گسترش یافت. در چنین شرایطی که توطئه ضد انقلاب و جدایی طلبان در مناطق مختلف کشور از یک سو و جنایات منافقین از سوی دیگر و در ورای همه اینها  بحران ها و مسائل ناشی از فعالیت های لانه جاسوسی آمریکا-که چندی قبل بدست دانشجویان مسلمان پیرو خط امام فتح شده بود- بر کشور سایه افکنده بود، پیر روشن ضمیر انقلاب اسلامی با بینشی برخاسته از اعتقاد راسخ به نصرت الهی، فرمان به تشکیل بسیج مستضعفین دادند. ایشان در این فرمان ، چشم اندازی را ترسیم نمودند که مملکتی که 20 میلیون جوان دارد باید 20 میلیون ارتش داشته باشد و این آینده نگری پیر جماران را می رساند. بطوریکه هنوز یک سال از صدور فرمان امام نگذشته بود که صدام حسین با چراغ سبز مستقیم و حمایت همه جانبه همه ارکان نظام سلطه به سردمداری آمریکا با هدف براندازی نظام نوپای اسلامی، دست به حمله همه جانبه ای علیه کشورمان زد.

در چنین شرایطی بود که جوانان سلحشور با اشاره حضرت امام (ره) به صورت نیروهای داوطلب بسیجی به جبهه ها شتافتند و باعث برهم خوردن معادلات در میدان نبرد و تغییر موازنه قوا به نفع ایران و در نتیجه وقوع پیروزی های  عظیم در طول 8 سال دفاع مقدس گردیدند.

بر خلاف تصور عده ای، بسیج در تاریخ انقلاب اسلامی نه به عنوان یک نهاد نظامی صرف، بلکه به عنوان یک مکتب فرهنگی و ارزش و کلمه طیبه ای که در بین همه شئون و همه اقشار ملت ما ریشه دوانیده است مطرح است.

رهبر معظم انقلاب اسلامی(مد ظله العالی) در مورد  مفهوم بسیج می فرمایند:« اگر بخواهیم بسیج را در یک تعریف کوتاه معرفی کنیم باید بگوییم: بسیج عبارت است از مجموعه‌ای  که در آن پاکترین انسان ‌ها، فداکارترین و آماده به کارترین جوانان کشور، در راه اهداف عالی این ملت و برای کمال رساندن و به خوشبختی رساندن این کشور جمع شده‌اند . بسیج عبارت است از تشکیلاتی که در آن افراد متفرق و تنها، به یک مجموعه عظیم و منسجم، به یک مجموعه آگاه، متعهد، بصیر و بینا به مسائل کشور و به نیاز ملت، تبدیل می‌شوند. مجموعه‌ای که دشمن را بیمناک و دوستان را امیدوار و خاطر جمع می‌کند؛ در حقیقت همه انسان‌های مؤمن، آگاه، بصیر، عاشق ، متعهد و علاقه‌مند و آگاه به کار، در هر میدانی از میدان‌ ها هستند که برای ملت مفید است، جزء بسیج اند؛ لذا بسیج یک نام مقدس است» که تجلی این صفات را می توانیم در همه اقشار بسیج از دانشجو و طلبه تا کارگر و بازاری مشاهده کنیم.

و همین بصیرت و آگاهی و تعهد است که در مواقع حساس به یاری نظام اسلامی آمده است. از 18 تیر 78 تا فتنه 88 و سایر مقاطع حساس انقلاب به سلامت و با سربلندی عبور کرده و به اینجا رسیده است. در همه بحران ها و مواقعی که انقلاب آماج حملات دشمنان نشانه دار خارجی و منافقین خیانتکار داخلی  قرار داشته است، با تکیه بر نیروی بسیج و بسیجیان بوده است که کشتی انقلاب از این دریای متلاطم عبور کرده و به ساحل آرامش رسیده است.

همین حضور به موقع  و با بصیرت در صحنه است که باطل السحر افکار و اعمال شیاطین شده است و علت اصلی همه کینه توزی ها و دشمنی ها با بسیج از ابتدا تا کنون نیز به همین دلیل است. از تخطئه و تخریب با برچسب هایی همچون چماقدار، افراطی، متحجر و تندرو و... تا حمله به ناحیه بسیج در جریان فتنه 88 و اقداماتی همچون اسیدپاشی ها در این اواخر که به منظور تخریب وجهه بسیجیان صورت گرفت، همه و همه به سبب ایجاد جدایی بین بسیج و احاد مردم انجام گرفت ولی به لطف الهی همه این توطئه ها محکوم به شکست هستند زیرا تفکر بسیجی در عمق جان و دل این مردم جای گرفته است.

در شرایط فعلی که کشور دست به گریبان مشکلات اقتصادی است، این تفکر بسیج است که چاره کار و راه حل عبور از مقاطع کنونی است. در سالی که رهبر فرزانه انقلاب آن را «اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی» نامگذاری کرده اند-که ناظر بر مشکلات کشور در دو حوزه فرهنگ و اقتصاد است- تفکر بسیجی در قالب عزم ملی با بسیج آحاد مردم و مدیریت جهادی در سایه سابقه مدیریت جهادی در دوران دفاع مقدس، راه برون رفت از مشکلات فعلی و راه غلبه بر دشمنان و بدخواهان است.

به این امید که نوای دلنشین تفکر بسیجی در کشور طنین انداز شود تا بنا به فرموده امام راحل(ره) «چشم طمع دشمنان و جهانخواران از آن دور گردد.» 

 

همچنان که در دوران جنگ تحمیلی، شما آن قدر فداکاری کردید که به چشم خودتان نمی‌آمد؛ اما فداکاریهای شما دنیا را خیره کرد. امروز هم ملت فلسطین همین‌طورند؛ به چشم خودشان نمی‌آید، اما دنیا را خیره می‌کند. یک شهادت مثل شهادت آن نوجوان در آغوش پدرش توفانی در دلهای ملتهای دنیا برمی‌انگیزد. این‌ها بسیار ارزشمند است .۱۳۷۹/۰۷/۲۹


صحنه دلخراشی بود...آنقدر دلخراش که دنیا را تکان داد


باز هم پسری در آغوش پدر هدف تیر حرمله های زمان قرار گرفت...


باز هم پدری برای نجات جان فرزندش استغاثه کرد...


و پسر در آغوش پدر جان داد...


محمد الدوره نوجوان فلسطینی بود که تصاویر لحظه شهادتش- در حالی که  توسط سربازان صهیونیست محاصره شده و پشت پدر خویش پناه گرفته بود هدف گلوله قرار میگیرد و به شهادت می رسد- توسط رسانه ها در سراسر جهان به تصویر کشیده شد و موجی از انزجار و تنفر را در دل آزادی خواهان جهان به وجود آورد.


محمد الدوره اولین نوجوانی نبود که به دست دژخیمان رژیم کودک کش اسرائیل به شهادت رسید و آخرین آنها نیز نبود ولی شهادت مظلومانه او بود که به انتفاضه الاقصی روح تازه ای دمید و جهانیان را متوجه اوج قساوت و ددمنشی صهیونیست ها کرد.


محمد الدوره، نوجوان 13 ساله فلسطینی را به حق می توان حسین فهمیده فلسطینی نامید. محمد الدوره نیز چون حسین فهمیده که نه تنها الگوی همسالانش  که رهبر یک ملت بود، رهبر و طلایه دار کودکان شهید فلسطین است .


9 مهرماه سالگرد شهادت الدوره را روز همبستگی و همدردی با کودکان و نوجوانان فلسطینی نام نهاده اند که نمادی از دادخواهی نوجوانان ایران اسلامی از مستکبرین عالم و همدردی با کودکان مقاوم و مبارز سرزمین زیتون است.


شهادت محمد الدوره، هم سالانش را به مبارزه ای بی امان تر و آگاهانه تر با اشغالگران متجاوز و زورگو تشویق کرد و صدها و هزاران محمد الدوره را به میدان مبارزه با اشغالگران کشاند.


جنایات رژیم صهیونیستی که قدمتی به اندازه موجودیت این رژیم دارد تا امروز همچنان ادامه پیدا کرده است .جنایاتی که زن و مرد و پیر و جوان و کودک و نوجوان نمی شناسد.


آخرین نمونه جنایات این رژیم را در جنگ 51 روزه غزه شاهد بودیم و به خاک و خون کشیدن 447 کودک فلسطینی که بزرگترین جرمشان زاده شدن در سرزمین مادری شان-فلسطین- است را در مقابل چشمان بی تفاوت مستکبران عالم و سکوت سران بی غیرت و رسوای عرب دیدیم.


قربانی شدن اسماعیل ها، پریشانی هاجرگونه مادرها و صبر ایوب وار پدرها را که پیش نر از این در دوران شکوهمند دفاع مقدس دیده بودیم ، امروز در فلسطین می بینیم. بیراهه نیست اگر مدعی شویم که مقاومت امروز فلسطین الهام گرفته و ثمره مقاومت و جهاد مردمان سرزمینمان در 8 سال دفاع مقدس است.


خون شهید راه گشاست، هدر نمی رود، بر زمین نمی ماند و راه خویش را به سوی نور و روشنی باز میکند و ظلمت را میزداید. بیداری امروز وجدان های جامعه بین الملل و اعلام انزجار و تنفر از سران خونخوار اسرائیل و جنایاتشان و نیز تبدیل شدن سنگ به موشک در دست مبارزان فلسطینی و ابابیل وار فرود آمدن بر سر غاصبان صهیونیست از ثمرات خون شهدای فلسطین است


به یاری خدا این موضوع به همین جا ختم نخواهد شد و ان شاء لله نسل کنونی فلسطین به پاس مجاهدت های خویش و پیشینیان خود با خون شهدایی چون محمد الدوره و هزاران کودک شهید دیگر، همچون سیل خروشان و جوشان، اشغالگران صهیونیست را در برگرفته و این غده سرطانی را از سرزمین های اسلامی بیرون کنند که نصرت الهی نزدیک است و نسل کنونی فلسطین ، آزادی قدس را خواهند دید، ان شاء الله


 


 

 

 

بارها تذکر دادیم که باید ایرانی بسازیم که بتواند بدون اتکا به امریکا و شوروی و انگلستان ـ این جهانخواران بین المللی ـ استقلال سیاسی، نظامی، فرهنگی و اقتصادی خویش را به دست گیرد و روی پای خود بایستد و هویت اصیل خویش را به جهان عرضه کنند. افسوس که هنوز عده‏ای از روشنفکران نمی‏توانند دست از غرب و یا شرق بکشند؛ و این دو را سر مشق کارهای خود قرار داده‏اند. امیدواریم با تحول فرهنگ حاکم اسلامی، این گروه به خود مشغول و از مردم بریده به خود آیند و اصالت خویش را دریابند و از وابستگی نجات پیدا کنند.

امام خمینی (ره) 18/4/58

هر ساله اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل که در نیویورک مقر این سازمان برگزار می شود، میزبان متن و حاشیه هایی بعضا پر رنگ از متن در عرصه سیاست خارجی کشورمان است و بنا به سیاست دولت های وقت، تمرکز و تاکید بر موضوعات مختلفی انجام میگیرد.

با روی کار آمدن دولت یازدهم در سال گذشته و تغییر رویه دیپلماسی کشور و روی کار آمدن دارو دسته نیویورکی ها در وزارت امور خارجه و نیز وعده انتخاباتی دولت برای فیصله دادن به مناقشه هسته ای از طریق مذاکره -به گونه ای که هم سانتریفیوژها بچرخند و هم چرخ کارخانه ها- که زمینه ساز سیاست تنش زدایی با دنیای غرب به ویژه آمریکا خواهد بود، سفر سال گذشته رئیس جمهور به نیویورک برای آن دسته از افرادی که راه حل تمام مشکلات اقتصادی را در ایجاد رابطه با آمریکا میدانستند از اهمیت دوچندان برخوردار بود.

از جمله حاشیه های پررنگ تر از متن، انجام اقدامات نابجایی همچون گفتگوی تلفنی روحانی و اوباما و نیز جلسه وزیران امورخارجه ایران و آمریکا که برای نخستین بار پس از انقلاب اسلامی صورت گرفت –و با تذکر جدی رهبر معظم انقلاب روبرو شد- علاقه شدید این دولت را برای تابوشکنی نشان داد.

با بی نتیجه ماندن مذاکرات هسته ای، نقض مکرر توافق ژنو و برملا شدن زیاده خواهی های غرب در مقابل انعطاف دولت یازدهم، امید می رفت که خوش باوری و نیز ساده انگاری افراطی رخنه کرده در نهاد برخی سیاسیون و دیپلمات های دولت رخت بر بندد و جای خود را به عدم اعتماد به دشمن و ایستادگی و خودباوری انقلابی بدهد ولی بنا به رویه دولت تدبیر و امید!! ، این امید نیز ناامید گردید و رسانه های زنجیره ای و حامیان دولت در استانه سفر دوم روحانی به نیویورک، شروع به زمینه سازی برای انجام ملاقات بین اوباما و روحانی در حاشیه اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل نمودند که با واکنش انقلابی مردم مسلمان، مجبور به عقب نشینی شدند.

ولی علاقه افراطی تیم دیپلماسی دولت به تابوشکنی و در نوردیدن خط قرمزها، کار روحانی را به جای ملاقات با اوباما به ملاقات با دیوید کامرون نخست وزیر دولت انگلیس کشاند و اینگونه است که رئیس جمهور انقلابی ترین  کشور دنیا از ملاقات با شیطان بزرگ به ملاقات با پدر استعمار و روباه پیر رسید

دیداری که برای نخستین بار پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سطح سران دو کشور برگزار شد و با واکنش های زیادی در سطح کشور و در میان مردمان آزادی خواه سراسر جهان مواجه شد.

برای بر شمردن سوابق جنایت و خباثت و توطئه دولت انگلستان-که برای همه دنیا واضح و آشکار و مبرهن است- چه در دوران قبل از انقلاب اسلامی و چه پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، به طومار بلندبالایی نیاز است که این وجیزه مختصر را یارای برشمردن آن نیست.

اینکه کدام تحلیل غلط و اشتباه محاسباتی و یا کسب کدامین منفعت ملی، روحانی را به دیدار دیوید کامرون کشاند سوالی است که انتظار می رود که دولتمردان و طراحان و برنامه ربزان این ملاقات بدان پاسخ گویند ولی سخنرانی کامرون درست پس از دیدار با روحانی و توهین های مکرر و تحقیر ملت ایران و نیز تعیین تکلیف برای ملت انقلابی و دولت ایران در مجمع عمومی سازمان ملل، تحلیل ها را درباره ثمرات و نتایج این دیدار دچار سردرگمی نموده است.

اینکه چرا پس از نرمش های مکرر دولت یازدهم و انعطاف نشان دادن در مباحث مورد مناقشه و نیز تغییر لحن و ادبیات دولتمردان در مواجهه با غرب و حتی پس از گفتگوی تلفنی با رئیس جمهور آمریکا و دیدار با نخست وزبر انگلیس، اینچنین لحن و ادبیات طرف غربی گستاخانه شده است و روز به روز نیز جری تر می شود، ریشه در همان تحلیل غلط و عدم دشمن شناسی رسوخ کرده در بدنه دولت دارد که رهبری فرزانه انقلاب اسلامی بارها  خطر آن را به دولتمردان گوشزد فرموده بودند و از بی فایده بودن و عدم خوش بینی به مذاکرات سخن رانده بودند که مع الاسف با غفلت و یا تجاهل دولت مواجه شد.

انتظار می رفت که ریاست جمهور که پس از اوباما و کامرون در در مجمع عمومی سازمان ملل به سخنرانی می پرداخت به جای طرح دوباره برخی کلیات اصولی همانند سال گذشته، پاسخ این گستاخی آشکار نخست وزیر انگلیس را میداد که متاسفانه این نیز محقق نشد.

موضع گیری های وزیر امور خارجه و سخنگوی دستگاه دیپلماسی کشور در مقابل این جسارت در جای خود قابل تقدیر است ولی در عرف دیپلماسی جواب اینگونه اقدامات باید توسط شخص رئیس جمهور به عنوان همتای کامرون داده می شد.

به عقیده نگارنده، ادبیات و مواضع دکتر روحانی در یک سال اخیر بخصوص در عرصه سیاست خارجی، این توهم و خیال خام را برای طرف غربی ایجاد کرده است که در بالاترین سطح اجرایی جمهوری اسلامی ایران هم اراده ای برای پاسخگویی و جواب متقابل –همانند آنچه در مقابل منتقدین داخلی انجام میگیرد- به اینگونه توهین ها و گستاخی ها وجود ندارد و این اشتباه محاسباتی میتواند بخشی از علت توهین های اخیر نخست وزیر انگلیس باشد. 

امید است که با موضع گیری صریح و انقلابی –هر چند با تاخیر- و نپذیرفتن نماینده انگلیس در اجلاس آتی 5+1 و نیز بیرون آمدن از توهم "دوست پنداری غرب" زمینه برای تکرار این گستاخی ها از بین برود، ان شالله.

 

تا چند سال پیش صفحات تقویم را که ورق میزدی، میان انبوه مناسبت های درج شده در تقویم ملی، یکی از صفحات شهریورماه جلب توجه میکرد:

21 شهریور، روز ملی سینما!

اینکه در 21 روز از آخرین ماه تابستان چه اتفاق مهمی در سینمای ملی ما افتاده است که به تیمّن آن این روز را روز ملی سینما نام نهاده اند را کسی نمی داند!

ولی وجود این مناسبت در تقویم بهانه ای بود برای پرداختن به مقوله فرهنگ در هنر هفتم، این زنده ترین زبان دنیا و شاید مهمترین دست ساز فرهنگی-هنری بشر در قرن اخیر.

سینما یکی از مظاهر تمدنی دنیای مدرن است که اگر در راه آرمان ها و ارزش های اسلامی به کار گرفته شود و بتواند ماهیت و حقیقت انقلاب اسلامی را برای جهانیان بر روی پرده نقره ای به تصویر کشد، مصداق هنر متعالی و عمل صالح است. همانگونه که حضرت امام راحل(ره) در روز بازگشت به ایران و در سخنرانی خود در بهشت زهرا(س) –که صاحب نظران از آن به عنوان چکیده اهداف انقلاب یاد می کنند-به صراحت فرمودند ما با سینما مخالف نیستیم بلکه ما با فساد و فحشا مخالفیم.

اساسا پرداختن به اینکه سینمای ملی ما تا چه اندازه به این ملت تعلق دارد و نیز میزان تعلق خاطر این ملت به این سینما چقدر است و همچنین سینمای جمهوری اسلامی پس از 35 سال از پیروزی انقلاب اسلامی تا چه حد در راستای دغدغه ها و آرمان های مردم و نظام اسلامی قدم برداشته و چقدر از سینمای مبتذل قبل از انقلاب موسوم به فیلم فارسی فاصله گرفته است ضروری به نظر میرسد.

با بررسی وضعیت فعلی سینما در می یابیم که شکاف عمیقی بین جمعیتی از سینماگران که عنوان روشنفکر را هم برای خود برگزیده اند و مردم جامعه به وجود آمده است و با ادامه رویه موجود بر سینما و سیاست های فرهنگی حاکم بر آن روز به روز بر آن افزوده می شود.

بیگانگی سینمای با مردم و شرایط زندگی روزمره آنان و بی اطلاعی و یا بی توجهی به مسائل و مشکلات آنان سبب بروز مشکلاتی از جمله خالی شدن سالن سینماها و به تبع آن غیر اقتصادی بودن چرخه تولید فیلم در کشور شده است که بدین سبب، متاسفانه بخش اعظم هزینه تولید فیلم ها-که اغلب کوچکترین قرابتی با فرهنگ مردم ندارند- را بودجه دولتی تامین میکند.

اوج این بیگانگی هرساله در جشنواره فیلم فجر انقلاب اسلامی!! نمایان میشود. تقدیر از بازیگران و عوامل فاسد سینمای عصر طاغوت و اسطوره سازی از شخصیت های مساله دار سینمای به اصطلاح روشنفکری، تهدید،تحریم و تخریب سینمای انقلاب ، همه و همه در جشنواره فجر انقلاب اسلامی که باید به نوعی ویترین سینمای انقلاب باشد و زبان گویای هنر انقلابی در عرصه جهانی باشد به خوبی شکاف عمیق بین جماعت سینماگر و مردم را نشان میدهد.

بیراهه نیست اگر با بررسی دقیق و همه جانبه معیارهای حاکم بر سینمای جهان، از قهر مردم با سینما در ایران سخن برانیم. شاید به همین دلیل بود که شورای فرهنگ عمومی از سال 91 "روز ملی سینما " را از مناسبت های تقویم ملی کشور حذف کرد!

با این حال با تولید و اکران فیلم های از قبیل "چ"، "قلاده های طلا"، سه گانه "اخراجیها" و سایر فیلم های از این دست که با فتح گیشه و کشاندن دوباره مردم به سالن سینما بارقه هایی از امید در دل فعالان انقلابی این حوزه به وجود آمده است که امید می رود با عزم جزم و پشتکار و روحیه انقلابی سینمای ملی ما را به سینمایی در تراز انقلاب اسلامی تبدیل کنند.

به عقیده نگارنده، پرداختن به مقولات و مفاهیمی همچون "هنر برای هنر"، "هنر مستقل"، "هنر منهای حاکمیت" و امثال اینها و نیز نفی تقسیم بندی هنرمندان به ارزشی و غیر ارزشی توسط رئیس جمهور و همچنین سیاست های فرهنگی اعجاب آور وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی! در حوزه سینما، از جمله موضوعاتی است که برای منحرف کردن ذهن جامعه از میزان وادادگی و انفعال سینماگران و استحاله آنان و نفی تهاجم همه جانبه فرهنگی دشمن-که یکی از مهمترین خاکریزهای  آن سینماست-و نیز تغافل و خواب آلودگی دردناک مسئولین فرهنگی در حوزه جنگ نرم است.

در پایان امید آن می رود ، در سالی که رهبر فرزانه انقلاب آن را "اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی" نامگذاری نموده اند، شاهد تحولات مثبت در حوزه سینما به عنوان یکی از مهمترین مصادیق فرهنگ-به عنوان هوایی که در آن نفس می کشیم-و حرکت این حوزه در جهت اهداف والای انقلاب اسلامی، با عزم ملی و مدیریت جهادی باشیم. در این حوزه گفتنی ها بسیار است که به همین مقدار بسنده میکنیم.

«نام سردار مؤمن و شجاعی مثل شهید «رئیس‌علی دلواری» از نامهائی است که همیشه دلهای مؤمن را که آشنائی به وضع او و مبارزات او داشته‌اند، در سراسر این کشور به خود جذب می‌کرده است. و خدا را شاکریم که بعد از پیروزی انقلاب، این نامی که سعی می‌شد پنهان بماند و این چهره ناشناخته بماند، بر سر زبانها افتاد؛ او را شناختند، شخصیت او را ستودند، مظلومیت و شهادت مظلومانه‌ی او را همه دانستند و فهمیدند. البته امروز با آن دوران خیلی فرق کرده است. آن روز عده‌ی معدودی همراه با یک جوان شجاع ناچار بودند در مقابل قدرت استعماری و استکباری انگلیس، مظلومانه مقاومت کنند؛ اما امروز رئیس‌علی‌های دلواری کم نیستند، تنها هم نیستند»    امام خامنه ای 1389/04/05


 

در میان مقبره های کوچک و بزرگ وادی السلام که راه میروی ناگهان  در گرمای سوزان نجف بوی دریا را حس میکنی، نسیم ساحل به صورتت میخورد چشم که باز میکنی تابلویی را می بینی که بر روی آن نوشته است:

المقبره الشهید رئیس علی دلواری رحمت الله علیه

رئیسعلی دلواری یکی از مفاخر ملی ما و قهرمان مبارزه با استبداد و استعمار است. بزرگ مردی که غباری از غربت بر روی نامش همچون غبار روی مزارش سبب شده است تا او را کمتر بشناسیم. در وصف او همین بس که اگر ستارخان و باقرخان –سردار ملی و سالار ملی-فقط سر استبداد را به سنگ کوبیدند، رئیسعلی علاوه بر استبداد، مار هفت سر استعمار کبیر انگلستان را از پای درآورده است.

رئیسعلی در جریان نهضت مشروطه از سردمداران آن در منطقه جنوب بود ولی شاه بیت زندگی مجاهدانه رئیسعلی نبرد با استعمارگران انگلیسی بود. او با استفاده از ظرفیت مردم منطقه و استعدادهای موجود، هفت سال در مقابل ارتش قدرتمند امپراتوری بریتانیا مقاومت کرد و جلوی اشغال بوشهر توسط انگلیسی ها و نفوذ انها به خاک وطن را گرفت. رئیسعلی و یارانش پابرهنه بودند و سلاح پیشرفته ای نداشتند شعار او و یارانش این بود که ما برای بدست آوردن غنیمت نمی جنگیم بلکه برای از دست نرفتن استقلال کشور مبارزه میکنیم.

سرانجام قیام دلوار به رهبری رئیسعلی دلواری همانند سایر قیام های ضد استعماری قرون اخیر است. شهادت رهبر قیام با تیر خیانت عناصر خودفروخته همچون شهادت میرزا کوچک خان رهبر قیام جنگل در گیلان .

هنگامی که زخم خیانت بر تن رئیسعلی نشست فریاد برآورد که «من رفتم ولی شما مراقب باشید میانتان تفرقه نیفتد»

او در 12 شهریور 1294 به شهادت رسید

مرور سرگذشت رئیسعلی همان چیزی است که جامعه ما امروز بدان نیازمند است. امروزه که استعمار فرانو(Post-modern) ، هویت ملی و دینی ما را مورد هجوم همه جانبه قرار داده است و قصد نفوذ به تمامیت ارضی قلب هایمان دارد باید دوباره رئیسعلی ها قیام کنند، همت کنند و با همه ظرفیت ملی، با مدیریت جهادی و بسیج استعدادها و امکانات در مقابل بیگانگان قد علم کنند.

اما این بار رئیسعلی باید مراقب دشمنان به ظاهر دوست در لباس خودی باشد، اینان آنچنان دلبسته غربند که ابایی از انداختن سر رئیسعلی ها در پیش پای اربابان غربیشان ندارند. تیر کین آنان  این بار اگر بر تن رئیسعلی دلوار بنشیند ملتی را از پای درخواهد آورد.

Check Page Rank of your Web site pages instantly:

This page rank checking tool is powered by Page Rank Checker service