آزادی یواشکی...!
دروغ چرا؟ ما هم که جوان بودیم یواشکی یک کارهایی می
کردیم!
...
یواشکی ساکمان
را می بستیم و بدون این که پدر و مادر بفهمند با خودمان بیرون می بردیم و به بهانهٔ مدرسه، جیم می زدیم و می رفتیم جبهه.
قبلش یواشکی
دست برده بودیم توی شناسنامه و سن مان را تغییر داده بودیم.
بر و بچ یواشکی
دار و ندارشان را می دادند به فقرا یا کمک می کردند به جبهه.
شب ها یواشکی
از چادر یا اتاق یا سنگر می زدند بیرون و نماز شب می خواندند.
یواشکی های ما هم عالمی داشت...
دلم تنگ شده برای یواشکی های نوجوانی و جوانی،
حالا هر چه هست دیگر به
آن خلوص و صفا و معنویت نیست.
شهدا! شماکه
صدایتان به خدا میرسد! به او بگویید خلوت های مارا نگاه نکند...
"خیلی یواشکی هایمان عوض شده است"...