تا دست راستش را جلوتر برد تازه یادش افتاد ...
بغضش گرفت و اشکش جاری شد ..
لبخند حضرت عشق را میدید و زیر
لب میگفت:
...
رحم الله عمی العباس !
جسم تو کامل است ناقص نیست...میدهد عطر یک بغل گل یاس
دستت اما حکایتی دارد...
رحم الله عمی العباس
- ۰ نظر
- ۰۱ خرداد ۹۲ ، ۲۱:۵۵