ترنمِ سلام

باشد تا قلم، ترنمی از خون سرخ شهیدان داشته باشد...

ترنمِ سلام

باشد تا قلم، ترنمی از خون سرخ شهیدان داشته باشد...

ترنمِ سلام

دوستم ازم پرسید یعنی ما لیاقت داریم جز ۳۱۳ نفر یار حضرت مهدی باشیم؟
خندیدم و با شرمندگی گفتم
بیا بشینیم گریه کنیم رفیق ...
ما جز ۲۰ ملیون زائر کربلا هم نیستیم...

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۱۱ آبان ۹۵، ۱۵:۳۶ - قاسمی
    سلام.

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «احمدی نژاد» ثبت شده است

به پاس همه خوبی هایت

به پاس عزتی که در دنیا نصیبمان کردی
به پاس سخنرانی های کوبنده در سازمان ملل
به پاس باج ندادن به اجانب
به پاس بیان کردن دروغ صهیون ها در هلوکاست
و به پاس...
با اینکه دلمان از 11 روز و جناب مشایی خون است
باز هم میگوییم
محمود احمدی نژاد تشکر 
خدا قوت
همیشه خوب بمان...


پ.ن: قبول نیست؛ سال ۸۴ روی صندلی تحویل ندادیم که سال ۹۲ روی صندلی.....

دستش را که بالا بردی ، دلم ریخت. 8 سال مثل باد از جلو چشمانم گذشت.

یادش بخیر چه شور و شوقی داشتیم. همه مسخره مان می کردند.متلک بارمان می کردند که : "نصفه شبی تبلیغات می چسبانید که چی؟ معلوم است رای نمی آورد! قد و قواره اش به این حرف ها نمی خورد... خودتان را خسته نکنید!"اما ما خسته نبودیم.اصلا ما خسته نمی شدیم. تو حرف آقایمان را می زدی ، دلمان خوش بود عزیزمان بعد از مدت ها نفس راحتی می کشد و لبخندی می زند.چطور خسته می شدیم در حالیکه لحظه به لحظه لبخندش از ذهنمان می گذشت.

گذشت ...

دستش را که بلند کردی رفتم به دورانی که نگرانت بودیم.به دورانی که کارمان شده بود نگاه کردن به محاسنت که چطور سفید می شوند و متوجه نیستی! رفتم به دورانی که بوی رجایی در شهر پیچیده بود.مردم میگفتند "خدا خیرش دهد ، دلمان را شاد کرد.خیلی شبیه رجایی ست!"کارمان شده بود دفاع کردن از تو.دیگر بلبل زبان شده بودیم.برایمان فرقی نداشت اتوبوس و مترو و تاکسی.کسی از تو بد میگفت ، جوش می آوردیم و بی توجه به حرف هایش فقط از خوبی هایت آسمان ریسمان بهم می بافتیم.به خدا ، نترس شده بودیم! مثل تو... احساس می کردیم هر کلمه ای که از تو دفاع می کنیم ، داریم از آقایمان دفاع میکنیم.دلمان خنک بود که فدایی آقا هستی ، تا اینکه سر و کله ی آن وصله ی ناجور پیدا شد و دمق مان کرد.دیگر حس و حال بحث کردن نداشتیم مثل قبل.دیگر حسی نمی ماند وقتی راه و بی راه کنارت می ایستاد و می دیدیمش.

و باز هم گذشت ...

دستش را که بلند کردی ، دنیا روی سرم خراب شد و رفتم به آن روزی که مولایمان میگفت نظرت به نظرش نزدیک تر است.چه فریادهایی که که از شوق به تکبیر بدل می شدند و چه اشک هایی که از شادمانی روی گونه ها می ریخت.چه روزهای شیرینی بود.اما حیف که زود گذشت...

دستش را که بالا بردی ، دلم شکست. دلم شکست و دیگر امیدم ، نا امید شد. همیشه با خودم میگفتم یک روز می شود دوباره برمیگردی. دستش را رها میکنی و دوباره دست در دستانمان می دهی و با غرور "توانستن" را صرف می کنیم.امیدوار بودم تا اینکه تا دستش را بالا بردی...

دستش را بالا بردی و کارم تمام شد و ...

اشک در چشمانم حلقه زد!

منبع : خط ممتد

    ای غصه هایت قاتلم،

     هر شب دعایت می کنم

    داغت نبینم جان من،

     جان را فدایت می کنم

    باید بلرزد قلبشان وقتی شنیدند این سران

    گفتی که من «فعلا» فقط، دارم «نصیحت» می کنم...

     

رهبرانقلاب امروز دردیدار مردم تبریز: این که رئیس یک قوه به خاطر یک سند اثبات نشده دو قوه دیگر را متهم کند، خلاف شرع و قانون و تضییع حقوق مردم است/ مردم آرامش اخلاقی و روانی میخواهند/ بنده فعلا نصیحت میکنم.
اصل استیضاح در مجلس غلط بود، آن هم با دلیلی که مربوط به آن وزیر نیست/ دفاع رئیس محترم مجلس هم از خودش مقداری زیاده روی بود و لزومی نداشت.
رئیس جمهور آمریکا میگوید تا جایی که میتوانیم جلوی دستیابی ایران به سلاح هسته ای را خواهیم گرفت! اگر ما می‌خواستیم سلاح هسته ای داشته باشیم شما چطور میخواهید جلوی ما را بگیرید؟
ما عقیده داریم سلاح هسته ای باید محو شود و نمیخواهیم سلاح هسته ای بسازیم، اما اگر این عقیده را نداشتیم و تصمیم داشتیم که سلاح هسته ای داشته باشیم، هیچ قدرتی نمیتوانست جلوی ما را بگیرد.
رهبرانقلاب با اشاره به حضور پرشکوه مردم در 22بهمن: نمیشود گفت مردم از گرانی و مشکلات اقتصادی شکایتی ندارند، مشکلات هست، مخصوصا برای طبقات ضعیف؛ اما این موجب نشد که مردم بین خود و نظام اسلامی فاصله بیندازند.
بنده مخالفم با این کارها که یک نفر را به عنوان ضد ولایت و ضد بصیرت علیه‌اش شعار بدهند و جلسه را برهم بزنند؛ مانند کاری که در قم و مرقد امام اتفاق افتاد/ اگر این افراد حزب اللهی و مومن هستند این کارها را نکنند.


من اگر مخاطب حرفای امروز حضرت آقا بودم، چهارگوش سیاست رو می بوسیدم میرفتم پی کارم...

فتامل...!!

انـــقــلـــابِ مـــــیـــانـــســـالِ ما
چه ســ ـ ـ ــیـــاســتــ ــمــدارانِ ! کــــودکــــی دارد...همین!

مولایم ...
ما را چه به همراهی تو
بتاز ای تک سوار تنها...
ما طفلان رهیم 
اسیران خر مهره دنیا
چرب و شیرین ها، کین و نفرت ها
نه روی آمدن داریم و نه زانوانی برای بغل گرفتن
تو عمار می خواستی
و ما لیاقت غلامی قنبر تو را هم نداشتیم
ما لایق دستان نوازش گر و نگاه نگران تو نیستیم
ما شرمنده ایم...
شرمنده تر از هر روز
دیروز روز سیاه ما بود
و قصه پر غصه ما عبرت دیگران
یکشنبه سیاه
سیاه تر از هر شب
...تو به انتظار ما نمان
بتاز ای سردار سر به دار تنها
ما را لیاقت تو نیست ای تک سوار تنها
برو ای مسافر تنها
ای قافله دار تنها
ای امیر سکوت و فریاد
ای بغض فروخورده
ای سر در گریبان چاه تنهایی
ای اشک های تو شبنم و دل های ما رها
برو ای ناخدای تنها
بادبان ها را بکش که طوفان ها در راه است
ما را لیاقت نگاه نگران پدر نیست
ما گرفتار چاه های نفس خویشیم
همنشین گرگ های فربه اما چالاک
راستی ...چه نفس های چاق و چله ای کرده ایم
زندانی مکر خود شده ایم
اسیر زلیخای دنیا
اما نه ...
می دانیم که نمی روی
تو مهربان ترین پدر دنیا هستی
و ما ناخلف ترین ...
ما دستان خود را از تو رها کردیم
اما تو دست های ما را بگیر
اگر بروی تنها می شویم
... تنها تر از همیشه
صدای زوزه گرگ های زمستان می آید
و بوی فتنه سامری ها
سردار تنهای من نرو
نرو ای شیر خط شکن ، ای حیدر خراسان
ما را هم با خود ببر
ای ناخدای سفینه نجات
همت های کوتاه ما را نبین
و دست های ضعیف ما را بگیر ...

این روز ها که چهره ی تو سخت در هم است
گویـــــــــا دل تمــــــــامی عالم پر از غم است


سنـــــــــگینی سکوت تو فریـــــــــــاد می زند
از غربــــــــتی که با دل خون تو همــدم است


هـــــر چند چشم های تو لبخنــــد می زنـــد
اما غمی بزرگ در عمقش مجســــــــم است


از خـــــــار چشم و خون دل و تیـــــغ در گلــو
هر قـــــــدر هم بگویم از این درد ها کـم است

ما را لیــاقت تو نیست ای تک سوار تنـها...
ما را لیاقت نگاه نگران پدر نیست، ما گرفتار چاه های نفس خود هستیم،

                  همنشین گرگ های فربه اما چالاک،

                                 راستی ...چه نفس های چاق و چله ای کرده ایم، 

                                                       زندانی مکر خود شده ایم، اسیر زلیخای دنیا...


دعوای کودکانه و زشت شما خطاست
نفس شما به حضرت ابلیس مبتلاست

وقتی که خصم منتظر یک بهانه است
آیا جدال و جنگ در این روزها رواست؟

این رهبر عزیز دلش خون شد از شما
حتما دوباره گفت که عمار من کجاست

امواج فتنه می رسد از هر طرف ولی
کشتی نوح را چه غم از ورطه بلاست

این انقلاب کشتی اولاد احمد است
این پور حیدر است که بر عرشه ناخداست

جواد محرابی

Check Page Rank of your Web site pages instantly:

This page rank checking tool is powered by Page Rank Checker service