ترنمِ سلام

باشد تا قلم، ترنمی از خون سرخ شهیدان داشته باشد...

ترنمِ سلام

باشد تا قلم، ترنمی از خون سرخ شهیدان داشته باشد...

ترنمِ سلام

دوستم ازم پرسید یعنی ما لیاقت داریم جز ۳۱۳ نفر یار حضرت مهدی باشیم؟
خندیدم و با شرمندگی گفتم
بیا بشینیم گریه کنیم رفیق ...
ما جز ۲۰ ملیون زائر کربلا هم نیستیم...

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۱۱ آبان ۹۵، ۱۵:۳۶ - قاسمی
    سلام.

علیرضا تو فقط بخند !

چهارشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۱، ۱۰:۱۳ ب.ظ

سلام علیکم آقا علیرضای احمدی روشن ، حال شما چطوره ؟ احوالات شما چطوره ! چه خبر از دوران کودکی ؟ چه خبر از تولد 6 سالگی ؟ چیشد وقتی گفتم تولد خندت گرفت . ببینم بلا ، کادو چی چیا گرفتی ؟ چی ؟ یه ماشین یه تابلو یه کتاب یه لباس ؟ پول ؟

میدونی علیرضا ، بزار یهو بگم : بابات یه قهرمان بود . یه قهرمان که همه ی ایران ، آره همه ی ایران میخواستن جاش باشن ، ولی بابای تو انتخاب شد . تو هم دوست داری مثل بابات بشی ؟ ....... باید درس بخونی ، بری دانشگاه ، بازم درس بخونی ، هی درس بخونی تا یه روزی بشی مهندس علیرضا احمدی روشن .

راستی میدونی چیه ؟ با خودم قرار گذاشته بودم هر وقت دیدمت بغلت کنم بزارمت رو شونم ، یکم بدو ایم باهم . تو هم حتما دلت برا شونه سواری تنگ شده ، نه ؟ بیا ، بیا بغلم . خب ببینم پهلون از اوون بالا دنیا چه رنگیه ؟ آدما رو چه شکلی میبینی ؟ ببین ، ببین اون آقاهه داره میاد به سمتت ، دوربین دستشه ، میخواد ازت عکس بگیره . آره لبخند بزن 1 ، دو ، 3 چیک ! علیرضا اینم شد یه عکس دیگه از شما کنار بقیه ی عکسات . علیرضا نظرت درباره ی اسب سواری چیه ؟ بیا ببینم ، بشین پشتم پیتیکو پیتیکو کنیم .

( علیرضا لبخند تو مایه آرامش ماست ، لبخند بزن ! اگر لبخند نزنی چنان آتشی بر دل ما مینشیند که با میلیون ها بشکه آب هم خاموش نمیشود . که چه بر پدر تو رفت و چه بر تو میرود و استکبار هنوز دندان نشان میدهد . علیرضا تو فقط بخند ! )

علیرضا ، خیلی ها مثل بابای تو در راه آبادانی و استقلال این مملکت جوون دادن . خیلی از بچه ها – که هم سن و سالای تو هم بودن – بی بابا شدن ولی این بی بابایی براشون راهی شد برای بزرگ شدن ، برای بهتر بزرگ شدن . خیلی از اونا راه پدرشون رو ادامه دادن و خیلی ها هم خدا نخواست که تو این راه بمونن ، رفتن و رفتن و رفتن ... . این روزا چیزی که بدرد پدر مادرا میخوره یه بچه ی خوب مثل شماست . بچه ای که وقتی بزرگ شد ، وقتی دقیقا فهمید ، باباش کی بود و چی خواست و چی شد ، رگ غیرتش بزنه بالا که من انتقام خون بابام رو میگیرم ، البته شاید نه مثل دشمن . علیرضا ، من و تو و هم سن و سال های تو و من نه قاتل ایم نه آدم کش ! انتقام همیشه به معنای آدم کشی نیست . میدونی علیرضا اونایی که باباهاشون رو توو جنگ از دست دادن ، چی کار کردن ؟ همونایی که خدا خواستشون ، نشستن و درس خوندن و کار کردن و گشتن و علم پیدا کردن و مدیریت کردن و کشور رو کمک کردن . اصلا علیرضا پدر تو به یک دنیا کمک کرد . بعضیا انقدر خوبن ، که بودنشون خوبه ، رفتنشونم خوبه ، رفتنشون هم سعادته ! علیرضا هیچ وقت یادت نره شهادت ، سعادته . علیرضا میدونیستی شهیدا میتونن به ما کمک کنن ؟ تازه اگه یه شهیدی یه نفر رو دوست داشته باشه بیشتر هم کمکش میکنه . علیرضا از پدرت کمک بگیر ، هر جای زندگیت کمک خواستی پدرت رو یادت نره . این روزا ما جوونا هم از پدرت کمک میگیریم .

علیرضا جان خدا 6 ساله ها رو دوست داره ، این روزا دستت به خدا رسید – که میرسه – ما رو هم دعا کن .

چند ماه پیش رفته بودم سر مزار شهید احمدی روشن در بارگاه مطهر امام زاده علی اکبر چیذر . هنوز سنگ قبر را نگذاشته بودند و روی مزار خاک بود و رویش هم پرچم ایران بود و باز هم روی پرچم نم نم رحمت خداوند ، باران . بالای قبر هم عکس شهید مصطفی احمدی روشن !

چند دقیقه ای ایستاده بودم و چشم در چشم شهید به عکس نگاه میکردم . چندی بعد نشستم و خودم را وصل کردم به این پیکر آسمانی ، پیکر کربلایی ! راستش آن روز در پی فرار از فشار موضوعی ، به امام زاده علی اکبر چیذر پناه آورده بودم و این شهید هم آرامش عجیبی به من منتقل کرد . همین که نشسته بودم یاد خواب چند شب پیشش افتادم . خواب دیدم سر قبری ایستاده ام . قبر خاکی بود ، خاک ها را کنار زدم و ناگهان نوری سفید از داخل قبر فوران کرد . همین بود و همین بود و همین بود . صبحش که از خواب بیدار شدم ، دلیل و مرجع این خواب را نمیدانستم ولی آنشب فهمیدم که شهید اسمش هم که روشن باشن میشود نورٌ علی نور ، فوران نور !

وقتی خبر برگزاری تولد 6 سالگی علیرضا احمدی روشن در دانشگاه شریف را خواندم ، این زمان را بهترین موعد برای نقل این خاطره یافتم و شد آنچه شد ...

مدتی است ، مسئولیتی که شهادت این بزرگواران بر دوش ما نهاده ، فکرم را مشغول کرده است . هر عکسی ، دل مارا هوایی میکند به سویشان و باز میگرداند به اعمالمان ، که اینها برای چه شهید شدند و از ما چه خواستند و ما چه میکنیم ؟

یا حق
منبع : وبلاگ خاکنوشت/ سایت مصطفای شهید

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

Check Page Rank of your Web site pages instantly:

This page rank checking tool is powered by Page Rank Checker service