ترنمِ سلام

باشد تا قلم، ترنمی از خون سرخ شهیدان داشته باشد...

ترنمِ سلام

باشد تا قلم، ترنمی از خون سرخ شهیدان داشته باشد...

ترنمِ سلام

دوستم ازم پرسید یعنی ما لیاقت داریم جز ۳۱۳ نفر یار حضرت مهدی باشیم؟
خندیدم و با شرمندگی گفتم
بیا بشینیم گریه کنیم رفیق ...
ما جز ۲۰ ملیون زائر کربلا هم نیستیم...

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۱۱ آبان ۹۵، ۱۵:۳۶ - قاسمی
    سلام.

رنــگ ســالِ امســال ،
گـویی نیـلـی اســت ،
همـرنــگ ِ چهــره مــادر...
و عطــرِ سالِ امســال،
عطــر ِ یــاسِ پـــرپــر.... 

عید امسال پر از بوی گل یاس شده است

وَ پر از خاطره ی گندم و دستاس شده است

همه ی دشت گواهند که با بوی بهار

عطر یک خانه ی آتش زده احساس شده است

چینش سفره ی امسال تفاوت دارد

سین هر سفره، سلامی ست که بر یاس شده است

روضه ی چادر خاکی همه جا پیچیده

سیب ها طعم خوش کوثر و اخلاص شده است

ابر، در هیأت یک مستمِع مداحی ست

بس که می گرید و دل نازک و حساس شده است

جان گل های جهان پیشکش یاسی که

زخمی سیلی باد و ستم داس شده است

 

 مریم سقلاطونی

 

http://rahehemat.blog.ir


امسال نوبهار شروعش به ماتـم است
زیرا که قلب عالم امکان پر از غـم است
باید که پاس حرمت «زهرا» نگاه داشت
سالی که فاطمیه و نـوروز توام است


یا حســــــــــــــــــــین 
راست گفته اند عالم از چهار عنصر تشکیل شده:
آب ، آتش ، خاک ، هوا
"آبی" که از تو دریغ کردند
"آتشی" که بر خیمه گاهت افتاد
"خاکی" که شد سجد گاه و طبیب درد ها
و "هوا" یست که عمری افتاده در دلها...
ترکیب این چهار عنصر می شود کربلا.......

در ساعتی که عکس ضریحت دلم ربود
فکرم به سوی حزن مدینه دری گشود

زهرا میان شادی مردم به گریه گفت
ای مردمان حسن پسر من مگر نبود؟!



این روزها کنار ضریح تو یا حســــین
با معرفت کسی است که یاد حســن کند

این طرح و این ضریح فقط دست گرمی است
ما اصل کار را به بقــــــیع رونما کنیم


#حسن_جان

 

 

دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم

به دریا می زدم در باد و آتش خانه می کردم

چه می شد آه ای موسای من، من هم شبان بودم

تمام روز و شب زلف خدا را شانه می کردم

نه از ترس خدا، از ترس این مردم به محرابم

اگر می شد همه محراب را میخانه می کردم

اگر می شد به افسانه شبی رنگ حقیقت زد

حقیقت را  اگر می شد شبی افسانه می کردم

چه مستی ها که هر شب در سر شوریده می افتاد

چه بازی ها که هر شب با دل دیوانه می کردم

یقین دارم سرانجام من از این خوبتر می شد

اگر از مرگ هم چون زندگی پروا نمی کردم

سرم را مثل سیبی سرخ صبحی چیده بودم کاش

دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم

 

 علیرضا قزوه

 

ترسید «چراغ دوازدهم» را هم بشکنند...

 

جایش یک «شمع» داد تا ببیند چه می کنند با او...

.

.

.

پروانگی آموختند ...


و به همراه همان ابر که باران آورد
مهربانی خدا در زد و مهمان آورد

باد یک نامه ی بی واژه به کنعان آورد
بوی پیراهنی از سوی خراسان آورد

به سر شعر هوای غزلی زیبا زد
دختر حضرت موسی به دل دریا زد

چادرش دست نوازش به سر دشت کشید
دشت هم از نفس چادر او گل می‌چید

چه بگویم که بیابان به بیابان چه کشید
من به وصف سفرش هیچ به ذهنم نرسید

باور این سفر از درک من و ما دور است
شاعرانه غزلی راهی «بیت النور» است

آمد اینگونه ولی هر چه که آمد نرسید
عشق همواره به مقصود به مقصد نرسید

که اویس قرنی هم به محمد(ص) نرسید
عاقبت حضرت معصومه(س) به مشهد نرسید

ماند تا آینهء مادر دنیا باشد
حرم او حرم حضرت زهرا(س) باشد

صبح شب می‌شد و شب نیز سحر هفده روز
چشم او چشمه‌ای از خون جگر هفده روز

بین سجاده ، ولی چشم به در هفده روز
چشم در راه برادر شد اگر هفده روز

روز و شب پلک ترش روضه مرتب می خواند
شک ندارم که فقط روضه ی زینب می‌خواند

 سید حمیدرضا برقعی

      هر فـــــاطــمـــه ای که هست سهــمش آه   اسـت
  بـا نــالــــه و اشـکــــ و بـی کسـی هـمراه  است
یک ســـرّ غــــریـبـانه کــــوثـــر ایـن اسـت
کــه عـمـر گـل مــحــمــدی کــوتــــاه اســـت

رحلت غریبانه برترین بانوی زمان خود، کریمه 
اهل بیت، حضرت فاطمه معصومه تسلیت باد!

Check Page Rank of your Web site pages instantly:

This page rank checking tool is powered by Page Rank Checker service